عاشقانه‌هایی برای همسرم

هدیه ای ناچیز از سعید شاه مرادی برای تک ستاره قلبش

عاشقانه‌هایی برای همسرم

هدیه ای ناچیز از سعید شاه مرادی برای تک ستاره قلبش

نامه پنجم/ بانوی بخشنده‌ی من

سلام بانو، بانوی بخشنده ی بی نیاز من!

این قناعت تو،دل مرا عجب می شکند...
این چیزی نخواستنت،و با هر چه که هست ساختنت...
این چشم و دست و زبان توقع نداشتنت، و به آن سوی پرچین نگاه نکردنت...
کاش کاری می فرمودی دشوار و نا ممکن، که من به خاطر تو سهل و ممکنش می کردم...
کاش چیزی می خواستی مطلقا نا یاب،که من به خاطر تو آن را به دنیای یافته ها می آوردم...
کاش می توانستم همچون خوب ترین دلقکان جهان ،تو را سخت و طولانی بخندانم...
کاش می توانستم همچون مهر بان ترین مادران،رد اشک را از گونه هایت بزدایم...
کاش نامه ای بودم، حتی یک بار با خوب ترین اخبار...
کاش بالشی بودم ، نرم، برای لحظه های سنگین خستگی هایت...
کاش ای کاش که اشاره ای داشتی، امری داشتی، نیازی داشتی، رویای دور و درازی داشتی...

افسوس به حال من که هیچکدام این‌ها را نیستم.

آه که این قناعت تو ، این قناعت تو دل مرا عجب می شکند...

نامه چهارم/ یک عاشقانه آرام برای من و همسرم

همسر عزیزم..

در این مدتی که از ازدواج ما می گذرد روح لطیفم را در لفاف احساسی نازکی پیچیده ام و جسمم را چون کالبدی مملو آرامش و محبت تقدیم نوازش انگشتانت نموده ام.

در عوض تو هم عشقت را نثارم کردی و با شعله های ناب مهربانی ات دنیای کوچکم را به زیباترین شکل ممکن ساخته ای.

تو آرامشی به من داده ای که برای اطرافیانم عجیب است؛ شاید تنها منم که میدانم تو از جنس آرامشی.

عشق مهربانم، من با تو فهمیدم که رنج، شعر عاشقانه زندگی است برای اوج گرفتن. و تو پیامبر حمایت عاشقانه من در این دشواری های بی پایانی.

پس لبخند بزن که لبخند تو زیباترین تصویر زندگی من است..

عاشقانه و تا ابد دوستت دارم..