عاشقانه‌هایی برای همسرم

عاشقانه‌هایی برای همسرم

هدیه ای ناچیز از سعید شاه مرادی برای تک ستاره قلبش
عاشقانه‌هایی برای همسرم

عاشقانه‌هایی برای همسرم

هدیه ای ناچیز از سعید شاه مرادی برای تک ستاره قلبش

نامه نخست/ عاشقانه ای برای بانو

به نام خدایی که تو را آفرید برای من

سلام. سلام به زیباترین جلوه حقانیت حق در قلبم

سلام به شمشاد سایه افکنی که بودن با او بهترین لحظات را در زندگی ام پدید آورده.درود بی پایان بر شخصیت بزرگواری که تمسک جستن به دنیای عرفانی او ، هر شبم را روز و هر روزم را نوروز می گرداند از امروز در این وبلاگ .می خواهم آنچنان عاشقانه برایت بنویسم که از سوز عشقت دود از قلمم به پا خیزد.

بدون شک در زندگانی پر فراز و نشیب من بالاترین جایگاه و بهترین مرتبت را تو داری .تویی که هیچ زمان از قلبم برون نرفته که برای لحظه ای تو را از خدا بخواهم.همیشه از خدا می خواهم که این موهبت بی نظیری را که نصیبم کرده است ، از من نگیرد.از آن زمان که تو را شناختم چنان احساس مسرت و خوشبختی می نمایم که در لحظه های دوری فقط به این فکرم که این ثانیه ها کی گذر عمرش به پایان می رسد تا من تو را در کانون وجود عاشقم به آغوش گیرم.

همواره و هرگاه عاشقانه دوستت دارم


بوی عشق در پاییز

پاییز که می شود انگار از همیشه عاشق ترم..

در تمام طول پاییز نمناکی شب ها را با تمام منفذهای پوستم لمس می کنم..


وچشمانم همه جا نقش دیدگان تورا جستجو می کند..

پاییز که می شود همراه برگها رنگ عوض می کنم زردو نارنجی می شوم و با باد تا افقی که چشمانت درآن درخشیدن گرفت پیش می روم..


و مقابلت به رقص درمی آیم

تا آن جا که باور کنی تمام روزهایی که در پاییز نفس می‌کشم همواره عاشقت خواهم بود..


پاییز که می شود بی قراری هایم را در باغچه کوچکی می کارم

و آرام آرام قطره های باران را که روزهاست در دامنم جمع کردم به باغچه می نوشانم..


میدانم تا آخر پاییز تمام بی قراری هایم شکوفه خواهد داد..

و با اولین برف زمستان به بار خواهد نشست


پاییز که می شود بی آنکه بدانم چرا بیشتر از همیشه دوستت دارم..

و بی آنکه بدانی چرا با آنکه کنارمی دلم بهانه ات را می گیرد..


اما پاییز امسال....

عشق جنس دیگری دارد و

معشوق خواستنی تر است...


بنواز تا برقصم +دانلود

عشق...

زیبا میرقصد...

اما نه برای هر کس...

تنها برای آنکس که ...

همدمش نواختن ساز عشق را زیبا آموخته باشد.

پس زیبا بنواز...

تا زیبا برقصم.


این موسیقی دلنشین و دیوانه‌کننده را به دختری تقدیم می‌کنم که نگاهش شده شوکران زندگی‌ام

شیرینی وصال

انگار تمام آسمان به این پنجره آمده است

که سقف کوچکمان چنین پرستاره است

فردای سبز آرزویی محال نیست

وقتی شانه های اعتماد پناه مرغان مهاجر است

که از فراز غروب های دور و دراز

اینک به جست و جوی آشیانی روشن آمده اند

از امشب تا خورشید راهی نیست

...

و حالا همراه #عشق شدیم

نامه پنجم/ بانوی بخشنده‌ی من

سلام بانو، بانوی بخشنده ی بی نیاز من!

این قناعت تو،دل مرا عجب می شکند...
این چیزی نخواستنت،و با هر چه که هست ساختنت...
این چشم و دست و زبان توقع نداشتنت، و به آن سوی پرچین نگاه نکردنت...
کاش کاری می فرمودی دشوار و نا ممکن، که من به خاطر تو سهل و ممکنش می کردم...
کاش چیزی می خواستی مطلقا نا یاب،که من به خاطر تو آن را به دنیای یافته ها می آوردم...
کاش می توانستم همچون خوب ترین دلقکان جهان ،تو را سخت و طولانی بخندانم...
کاش می توانستم همچون مهر بان ترین مادران،رد اشک را از گونه هایت بزدایم...
کاش نامه ای بودم، حتی یک بار با خوب ترین اخبار...
کاش بالشی بودم ، نرم، برای لحظه های سنگین خستگی هایت...
کاش ای کاش که اشاره ای داشتی، امری داشتی، نیازی داشتی، رویای دور و درازی داشتی...

افسوس به حال من که هیچکدام این‌ها را نیستم.

آه که این قناعت تو ، این قناعت تو دل مرا عجب می شکند...